آمار مطالب

کل مطالب : 24
کل نظرات : 1

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 53
باردید دیروز : 1
بازدید هفته : 55
بازدید ماه : 55
بازدید سال : 135
بازدید کلی : 797

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شعر و آدرس amirasli.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 10 اسفند 1400
نظرات

سرباز مام میهنم در سختی و دشوارها
بی جیره ام بی انتظار از سوی بی مقدارها

سیلی بزن بر صورتم با اقتدار و بی صدا
تو انتخاب ملتی با رنج و با اجبارها

من نفت این بوم و برم دورم زچشم ناکسان
اما به دست دوستان بدتر از جبّارها

تزویر و نیرنگ و ریا سرمایه خواری و ربا
یاللعجب سرلوحه ی کارِ بسی مختارها

من آه سرد سینه ا ی از کودکی آواره ام
آخر بگیرد دامن ناپاک آن بی عارها

سرمایه ملی منم در دست آقازاده ها
اموال ملت گشته کابین زنان هارها

من پیرمرد بی نوا در جستجوی لقمه ای
آن پیر تیپاخورده ی رنجور استثمارها

من وعده پوشالیم قرآن روی نیزه ها
چشم خوارج کور باد از اینهمه آزارها

من خاک زرخیز توام با گنجهای بیکران
با مفلسانی معتقد بر خوبی مکّارها

امیر اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 30
موضوعات مرتبط: کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1400
نظرات

میکشد یک حزن بی پایان درونم شعله اما سرد سردم
میزند نبضم ولی قلبی نمانده، پر ز دردم
سوگوارم، سوگوار قلب ریشم
مانده ام بین زمین و آسمان درگیر خویشم
باش تا تنهاییم کامل شود، خلوت پریشم

باز شب شد
باز این دیوانه دل سرشار غم شد
پنجه هایش را فرو برده درون خلوتم
مانند بختک
می‌کند بر دار عریانم شبیه مانی و مزدک
میزند سنگ از درون جمعیت
میخندد و‌ بر دار میبندد
پنجه هایش را به دور گردنم همچون طناب دار می بندد
و می خندد
و من خوابیده ام روی زمین روی هوا
اصلا نمیدانم

میکشد یک حزن بی پایان درونم شعله اما سرد سردم
این جزیره،بی هیاهو،خلوتم را میزند برهم
سایه ام حتی برایم گشته ماتم
زوزه سگها نشانی میدهد از یک معماخانه تازه
استخوانم گیر کرده در گلوی آن سگ ولگرد
میکشد خشم از درونم بی صدا نعره


و من خوابیده ام در یک اتاقک، یک قفس با یک در بسته
“یک” همیشه هست هرجا
“یک” برایم گشته همدم
مونس شبهای تارم
“یک” نشانی میدهد از حال زارم
از نبودن
از شکار بی مهابا
با همان صیدی که در دام است
“یک” تداوم بخش تکرار نفسها
“یک” امید زنده بودن در شلوغی های خلوت خورده ی
پُر شوق تباهی

#امیر_اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 50
موضوعات مرتبط: نیمایی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1400
نظرات

سفره ی نان و پنیر و دلخوشیِ بیکران
در کنار مادر و بابا و چای دیلمان

حسن یوسف، شمعدانی، عطر گلهای عروس
میدواند خون به رگ‌ها رنگ قلب ارغوان

ارغوانِ سایه اما خون به دلها می کند
پای خون قد میکشد تا انتهای آسمان

آسمانْ ابری و مِه آلود و خانه تیره تر
برف و سرما میزند سیلی به عمر باغبان

آسیابان مُهر وقف آسمان را می زند
شاهد خلوتگهش بر خانه ی ما پاسبان

بوی نان می آید از آذوقه ی همسایه ای
جیره اش را آسیابان داد و ما بی خانمان

نغمه ی داوودی و لحن نکیسا، چنگ پیر
جای ماهور و همایون مرغکان بددهان

جای طوطی مرغ بوتیمار آمد در قفس
بلبلان و قمریان را غم خورک صاحبقران

عاشقان با عاشقان معشوقه با معشوقه ها
عاشقی، دریوزگی، سودای معشوقه فلان

بودنت تسکین تنهایی بی درمان شده
ای تو حس بیکران ای پادزهر شوکران

#امیر_اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 37
موضوعات مرتبط: کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1400
نظرات

ساعت عاشقی ام باز شده ساعت هشت
پیش یک دکتر اعصاب شدم نوبت هشت

گرم بودم به تماشای ال ای دیِ مطب
پخش میشد سریال پوآرو قسمت هشت

ناگهان بوی خوشی آمد و بعدش نفری
منشی دکتر اعصابِ سرِ بعثت هشت

عاشق پلک زدن های مدامش بودم
شکل پاهای بلندش کمی حالت هشت

داغ انگار خود چله ی تابستان بود
چشمم افتاد: دماسنج! ولی مثبت هشت

نوبتش هفت شد افسردگیم اوج گرفت
شوربختانه ترین نوبت من نکبت هشت

هی قدم می‌زدم و ساعت دیوار مطب
گوییا عقربه اش قفل شده ثابت هشت

آخر آن دکتر پر چانه رها کرد او را
تازه آگاه ز نامش گشتم شوکت هشت

رفت بیرون ز مطب پشت سرش می جستم
آنقدَر رفت رسیدیم تهِ بهجت هشت

ناگهان غیب شد از دیده و دل پر ز عطش
زنگ زد گوشی و بدخواب شدم ساعت هشت

#امیر_اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 21
برچسب‌ها: ساعت , هشت , مطب , عاشق , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1400
نظرات

تبرت را بردار
و بیاموز مرا
و فرو ریختن بت ها را
شهر عاشق شده است
عاشق لات و هبل
عاشق سکه و زر
دود این شهر نفس گیر شده
مردمانی که به یک تکه نان مشغولند
و سگانی ولگرد
تبرت را بردار
و فرود آر بر آن
همه سرگرم تماشای خدایان هستند
تیغه اش تشنه ی برهم زدن بیداد است

#امیر_اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 25
برچسب‌ها: ابراهیم , تبر , بت , خدایان ,
موضوعات مرتبط: نیمایی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1400
نظرات

خنده های کودکانه در میان خانه ای
روی قالی بازی جانانه ی دردانه ای

گفتگوهای پدر با مادری کنج اتاق
میسراید خاطراتی کهنه و افسانه ای

میکشم پر از درون آبیِ حوض حیاط
می روم تا آسمان ها در پی جانانه ای

جست و خیز کودکانه بار دیگر در حیاط
کودکم را میکشاند، می رود گلخانه ای

روح مریم بوی نسرین چشم نرگسهای شاد
عطر شب بوها، عجب گلخانه ی مستانه ای

زندگانی بارها از پیش چشمم می گذشت
با خودم گفتم چه خلوتخانه ی ویرانه ای

توتیای چشم من گرد و غبار شیشه بود
شیشه ای بی پنجره در یک مسافر خانه ای

میکشم پر از خودم تا آسمان بار دگر
می روم تنها به زیر سایه ی میخانه ای

هرچه در را میزدم دربان آن راهم نداد
ساقی اما گوشه چشمی و می شاهانه ای

#امیر_اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 23
موضوعات مرتبط: کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1400
نظرات

می کشد در بندم آن گیسوی پر اعجاز تو
مو‌ به مو سرها بریده گوشه ای از راز تو

من به درمان تو بیمارم به دردی لاعلاج
بام تبریزم ولیکن تشنه ی اهواز تو

تن چه میخواهد ز جان جز همرهی وعاشقی
جان چه میخواهد مگر جز لحظه ای ابراز تو

«دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید»
این تفأل تحفه ای از خواجه ی شیراز تو

خنده ای بر لب بزن آفاق درافشان شود
معدن فیروزه و الماس در ایجاز تو

راز پنهان بازگو تا سر بگیرد این وصال
دل چه بی صبرانه در قدقامت طناز تو

#امیر_اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 32
موضوعات مرتبط: کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : دو شنبه 6 اسفند 1397
نظرات

 

گاه  پرواز  کبوتر  به هوا  مشتی  چند
روی بامی که زده سوت وصدا مشتی چند
 
کودکی در  پی تنظیم  نخ  بادکنک
فکر  افتادنش  اما رفقا  مشتی چند
 
گاه  یک  آشپز  حرفه ایِ  وسواسی
ریگها ریخته در بین غذا مشتی چند
 
یا پزشکی که به  همراه  نخ جراحی
باند را در شکم بنده خدا مشتی چند
 
عده ای در صف دریافت وامی ارزان
وام یک روزه بدست وزرا مشتی چند
 
عابری خسته نگاهش به مسافرکش شهر
شهر هم در صف یک ناز و ادا مشتی چند
 
پایِ درسی که شده خسته و لِه استادش
خوابِ خوابند ادیب و ادبا مشتی چند
 
یک  جوانِ  عزب  از  فرطِ  تجرّد  نالان
سرخوش از دائم و از صیغه جدا مشتی چند
 
گوی سبقت بِربودند ولی جا ماندیم
گاف علم و هنرِ خودروی ما مشتی چند
 
شاعران شعر و غزل از لب و ابرو گفتند
هاتفی گفت مرا شعر شما مشتی چند
 
امیر اصلی

 
تعداد بازدید از این مطلب: 34
برچسب‌ها: مشتی چند , ارزان , هاتفی ,
موضوعات مرتبط: کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : دو شنبه 6 اسفند 1397
نظرات

 

از ابتدا مسئله این بوده است
بودن یا نبودن
کاش همه میدانستند
تو که باشی

همه نابودها بود می شود

 

امیر اصلی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 35
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : دو شنبه 6 اسفند 1397
نظرات

 

دغدغه ام دیگر آزادی نیست

لقمه ی نانی ست 
 
که دیگر نیست
 
 
امیر اصلی
تعداد بازدید از این مطلب: 30
برچسب‌ها: آزادی , لقمه نان , دغدغه ,
موضوعات مرتبط: چندگانی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : دو شنبه 6 اسفند 1397
نظرات

 

دوستت دارم ولی این عقل حاشا می کند
هر چه کردم،جان من،ابلیس بلوا می کند

 
عزم کردم خانه ات را، ای دریغا بین راه
کوزه ام بشکست لیلی، حال غوغا می‌کند
 

راحتم نگذارد این عقل چموش نابکار
بیخ گوش قلب من همواره نجوا می کند

 

فاش میگوید که منطق اینچنین حکمی کند:
هر کجا دل می رود آشوب برپا می کند

 

دوستت دارم ولی آخر نمی دانم چرا
بر سر عشق تو دل اینگونه سودا می کند؟

 

امیر اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 95
موضوعات مرتبط: عناوین , کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 3 بهمن 1396
نظرات
عادت کرده ام به نبودنت 
عادت کرده ام به نیامدنت
عادت کرده ام که هیچ وقت چشم براهت نباشم
عادت کرده ام به اینکه از همه بنویسم جز تو
عادت کرده ام به همه سختی های پیش از تو
عادت کرده ام به نفس کشیدن های تکراری
عادت کرده ام به ثانیه های بی قراری
عادت کرده ام به عدالت های ظالمانه
عادت کرده ام به قضاوتهای ناعادلانه
عادت کرده ام به گفتن های بی انجام
عادت کرده ام به دلخوشی های بی سرانجام
عادت کرده ام به عادتهایم
عادت کرده ام به عادت های دیگران
عادت کرده ام به دکمه های ریا
عادت کرده ام به یک بام و دو هوا
عادت کرده ام به دروغ های پشت نقاب
عادت کرده ام به عشق های بی احساس
عادت کرده ام به گوشهای پرحرف
عادت کرده ام به ادعاهای تو خالی
عادت کرده ام به خنده های بی معنی
عادت کرده ام به بی اعتمادی
عادت کرده ام به اعتقادهای بی اعتقادی
عادت کرده ام به هوسهای رنگارنگ
عادت کرده ام به دست کج شده از فقرهای خودآگاه
عادت کرده ام به فریادهای دادخواهی
عادت کرده ام به سیاست های پر از تباهی
عادت کرده ام به خشکیدگی آسمان
عادت کرده ام به رنجهای بی توان
کاش این عادت ها نبود
اما تو بودی
 
امیر اصلی
تعداد بازدید از این مطلب: 71
موضوعات مرتبط: سپید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 26 ارديبهشت 1396
نظرات
صبح یک روز بارانی بعد یک عمر صبر یادت هست
رفتی و خیس باران شد چادرت مثل چتر یادت هست

زیر باران اشک با  فکرت خوره ای در دلم افتاد
خاطراتت مرور شدند با کمی رنج زجر یادت هست

رفتی و پای این  دیوار پشت پرچین کاهگلی
بوی خاک و گلاب خوبم کرد مثل آن عطر یادت هست
 
اسم عطرت چه بود "وان میلیون" پای درس ریاضیات
مشق من اسم عطرت بود درس استاد جبر یادت هست

اینقدَر بند چادر را قرص و محکم نبند بانو
گفتمت ماه را کی دیدی بشود بند حصر یادت هست

رفتی و خیس بارانم خیس اشکم، به شوق دیدن تو
می زنم زیر هر چیزی یاد آن روز عصر یادت هست
 
 
امیر اصلی
تعداد بازدید از این مطلب: 75
موضوعات مرتبط: کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : دو شنبه 10 خرداد 1395
نظرات

 


مثل یک شاعر که از شعر خودش خسته شده


کفشـها را پیـش درب  "بیـــت"  در مــی آورم

 

#امیر_اصلی

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 107
برچسب‌ها: بیت , شاعر , شعر , کفشها , درب ,
موضوعات مرتبط: تک بیت , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : پنج شنبه 6 خرداد 1395
نظرات
 
دوست دارم که بیایم روزی
پشت یک ابر سفيد
یا که بر تکه یک باد سوار
یا که بر روی زمین
پشت یک اسب چموش
صبح یک جمعه سبز
بعد زنگار گناه
برسم ..
توشه ام اشک وَ آه،
شیشه ی قلب فقط ظرفیتش
شوق دیدار نگار
دست بر روزنه های جبروت
به تمنای رسیدن به شبستان وجود
خوشه های گل لبخند تو را بردارم 
و بپاشانم تا سبز شود
همه ی لبهای خشکیده
 
#امیر_اصلی
 
 
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 90
موضوعات مرتبط: نیمایی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : شنبه 1 خرداد 1395
نظرات
 
همان ماه دل انگیزی که ازتو آسمان آبی ست
تو خورشیدی که هر ماهی به گرمای تو مهتابيست

من آن خاموش خاموشم تویی روشن تر از خورشید
تویی فانوس دریایی، وجود من به گردابيست

سراسر بخشش و جودی که بخشش از تو دارا شد
منم پابست درگاهت، به هر محتاج اربابيست

بدون تو فقط هيچم، شدم خوشنام هیچستان
چگونه میشود آیا کند پابوس صفر از بیست؟

در این آشوب و ظلمتها  در این دنیای پرنیرنگ
بیا ای ناجی جانها ببین اینجا چه غرقابيست

#امیر_اصلی
 
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 118
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : شنبه 11 ارديبهشت 1395
نظرات
 
عاشق روی تو شدم بین نماز خواندنم
 
حافظۀ خراب من،فکر تو و نمـاز و شکّ

 

امیر اصلی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 84
برچسب‌ها: عاشق , نماز , حافظه , شک ,
موضوعات مرتبط: تک بیت , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1395
نظرات
 
نگاه تو شراره شد به قلب پر گناه من
ببین چگونه سوختم به آتشت،پگاه من
 
غزل شکوفه تو شد،قصیده ام غلام تو
نسیم جانفزای تو شراب گاه گاه من
 
تمام دل سپردنم، امید زنده ماندنم
به گرمی دو دست مهربانتر از سپاه من
 
رگم به تیغ اگر زنی، نمی زنم دم از کسی
تویی نشاط زندگی تویی پناهگاه من
 
نماز من، دعای من، تمام احتیاج من
دو چشم نازنین تو نگین قبله گاه من
 
امیر اصلی
 
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 188
موضوعات مرتبط: کلاسیک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395
نظرات


گل احساس من از پنجرهٔ باغچهٔ فکر تو بيرون زده است..
به امیدی که بیایی بزنی بوسه به گلبرگ رخش
نکند دیر شود،
چونکه  پژمرده  شود
زود بیا..

امیر اصلی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 129
موضوعات مرتبط: نیمایی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395
نظرات

روزی که ملخ ها به روزنه های نور زدند را یاد داری؟
نه؛
بگذار برایت از قبل تر بگويم
هجوم کفتار های سیاه به روشنایي روز
یادت نیست..، نمی دانم چرا از تابشش کور نشدند!
و چرا روز، آنسان صبورانه و ايستا، نظاره گر بود به بلندای آسمان و تقدیر بی پایان.

هنگامی که مادر قامتش را برافراشت،
سیاهی نیزه دار بود
و آنگاه که زمین از تاریکی به خود می لرزید اين پدر بود که
با دست پدرانهٔ خود، او را به آرامش فرا ميخواند
وای از شبی که دیگر مادر نبود
گویی که هیچ صبحی برای روز طلوع نکرد

 

نه .. تو به یاد نداری
اما به خاطر بسپار تا آمدن آخرین روز..

امیر اصلی

تعداد بازدید از این مطلب: 110
موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395
نظرات

 

آفتاب گرم زمستان

بارانهای سیل آسای تابستان

سوزِ پاییزیِ بهار

ببین! فصلها هم در نبودنت بهم ریخته اند.

#امیر_اصلی

 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 145
موضوعات مرتبط: سپید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : سه شنبه 13 بهمن 1394
نظرات


چقدر دلم برای روزهای بودنت تنگ است
تو بودی و حیاط خلوت کوچک
و درخت توت
درختی که دلت به آن خوش بود

تو دیگر نیستی اما درخت همچنان هست.
شاخه های علایق من آنچنان بارور و تنیده شده بود که، نفهمیدم؛
با رفتنت فهمیدم،
آنگاه که ساقه هایش با تبر جدایی شکسته شد
و این من بودم که بند بند وجودم از هم گسسته شد
آن موقع بود که فهمیدم
چقدر دلم برای روزهای بودنت تنگ است

امیر اصلی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 176
موضوعات مرتبط: سپید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : یک شنبه 27 دی 1394
نظرات

 

 

   شعـر اگر وقف تـو باشد به تعالی برسد          واژه هـا پیش نگـاهت به معـانی برسـد

 

    گفتن از وصف تو اندازه من نیست ولی          می نویسد دل من تا که به جایی برسد

 

                                                       امیر اصلی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 109
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : امیر اصلی
تاریخ : یک شنبه 27 دی 1394
نظرات

امروز دلم هوایت را کرده است

نمی دانم از کدام دریچه به قلبم نگاه کردی

طپش های قلبم را ببین چقدر نامنظم شده است

امیر اصلی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 170
برچسب‌ها: طپش , قلب , دریچه , نگاه ,
موضوعات مرتبط: سپید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 صفحه بعد

حسن یوسف،شمعدانی،عطر گلهای عروس/ میـدواند خـون به رگ‌ها رنـگ قلـب ارغـــــوان


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود